حكم تسميه و ذكر نام شريف حضرت ولى عصر(عج)
نجمالدين طبسي
|
نوشته حاضر تقرير سلسله درسهاي ((حديثشناسي مهدويت)) از استاد شيخ نجمالدين طبسي است كه در ((مركز تخصّصي مهدويت)) در قم براي جمعي از طلاّب و دانشپژوهان ارائه شده است. از تلاش برادر حجتالاسلام سيدحسن واعظي از دانشپژوهان كوشاي اين مركز در تدوين اين درسها سپاسگزاري ميشود.
مقدمه:
مسأله ((تسميه))، در بعضي از ابواب كتابهاي حديثي و قواعد فقهي مطرح شده است. در اين نوشتار، نخست اين مسأله را از منظر ((حديثشناسي)) مورد پژوهش قرار داده، سپس حكم آن را استخراج و استنباط خواهيم كرد.
در مورد ((حكم تسميه)) و نام بردن به اسم شريف حضرت ((بقية الله (ع))) با نام مخصوص آن حضرت (م. ح. م. د) - نه اسمها و القاب ديگر ايشان - بيش از صد روايت ذكر شده است كه ميتوان آنها را به چهار دسته تقسيم كرد.
يكم. رواياتي به طور مطلق و بدون هيچ قيد و شرطي، از تسميه به اسم حضرت نهي ميكنند؛ نه با قيد خوف و تقيه و... .
امام هادي (ع) ميفرمايد: ((لايحلّ لكم ذكره باسمه؛(1) براي شما حلال نيست كه او را به اسم ياد كنيد)). در اين حديث هيچ قيدي وجود ندارد و بطور مطلق نهي شده است.
امام صادق (ع) هم فرمود: ((لايسمّيه باسمه الاّ كافر؛(2) به جز كافر هيچ كس نام آن حضرت را نبَرد)). در اين حديث نيز هيچ گونه قيدي ذكر نشده است.(3)
دوم. رواياتي از ذكر نام شريف آن حضرت، تا زمان ظهور نهي كرده است. حضرت عبدالعظيم حسني از امام هادي (ع) نقل ميكند: ((... لايحلّ ذكره باسمه حتي يخرج فيملأ الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً...؛(4) به اسم ياد كردن آن حضرت (نام شريف را گفتن)، حلال نيست تا زماني كه ظهور كند و زمين را از قسط و داد آكنده سازد؛ پس از آن كه پر از ستم و بيداد شده باشد)).
سوم. رواياتي كه علت را بيان كرده و نهي از ذكر نام شريف آن حضرت را به جهت تقيّه، خوف و علل ديگر دانسته است. در روايات ابوخالد كابلي(5) آمده است: ((لمّا مضي علي بن الحسين (ع)، دخلتُ علي الباقر (ع) فقلت: جعلت فداك، قد عرفت انقطاعي الي ابيك و أنسي به و وحشتي من الناس. قال (ع): صدقت يا اباخالد! فتريد ماذا؟ قلت: جعلت فداك، لقد وصف لي ابوك، صاحب هذاالامر بصفة لو رأيته في بعض الطرق، لأخذت بيده، قال (ع): فتريد ماذا يا اباخالد؟ قلت: اريد ان تسمّيه حتي أعرفه باسمه. فقال (ع): سألتني والله يا اباخالد عن سؤال مجهد، و لقد سألتني بأمر [ما كنت محدثاً به احداً، لحدّثتك (6)]، و لقد سألتني عن أمر، لو أنّ بنيفاطمة عرفوه، حرصوا علي أن يقطّعوه بضعةً، بضعةً؛(7)[ ابوخالد كابلي گويد:] هنگامي كه علي بن الحسين (ع) وفات كرد، به خدمت امام باقر (ع) رسيدم و به آن حضرت عرض كردم: فدايت شوم! تو ميداني كه من جز پدرت كسي را نداشتم و انس مرا با او و وحشت مرا از مردم ميداني. فرمود: اي اباخالد! راست ميگويي؛ ولي چه ميخواهي بگويي؟ عرض كردم: فدايت شوم! پدرت صاحب اين امر را به گونهاي برايم تعريف كرده بود كه اگر در راهي او را ميديدم، حتماً دستش را ميگرفتم. فرمود: اي اباخالد! ديگر چه ميخواهي بگويي؟ عرض كردم: ميخواهم نام او را برايم بگويي تا او را به نامش بشناسم. پس فرمود: به خدا سوگند اي اباخالد! سؤال سختي كه مرا به تكلّف و زحمتمي اندازد، از من پرسيدي. و همانا از امري سؤال كردي كه [هرگز آن را به هيچ كس نگفتهام و] اگر آن را به كسي گفته بودم (گفتني بود)، مسلّماً به تو ميگفتم، همانا تو از من چيزي را سؤال كردي كه اگر بنيفاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را قطعه قطعه كنند)).
در اين حديث، علّت نهي از ((تسميه به اسم حضرت)) خوف و تقيه دانسته شده است. از طرفي هر جا علّت ذكر ميشود، آن علت، حكم را هم تعميم ميدهد و هم تخصيص؛ از اين رو در هر كجا ((تقيّه)) باشد، نه تنها اسم حضرت؛ بلكه اسم ديگران را نيز نميتوان گفت. امام صادق (ع) فرموده است: ((اسم علي و فاطمه(س) را به زبان جاري نسازيد و اسم آنان را نبريد؛ زيرا كساني هستند كه از اين نامها، خوششان نميآيد و به شما آزار ميرسانند)).(8)
چهارم. رواياتي كه در آنها به اسم شريف آن حضرت - چه از سوي امام معصوم و چه از راوي - تصريح شده است. صدوق از محمد بن ابراهيم كوفي روايت ميكند: ((انّ ابا محمد(ع) بعث الي بعض من سمّاه شاة مذبوحة و قال: هذه من عقيقة ابني محمد(ع)؛(9) امام حسن عسكري (ع) گوسفند سربريدهاي (يا بخشي از آن را) براي من فرستاد و فرمود: اين عقيقه پسرم ((محمد)) است)).
علاّمه مجلسي (ره)، قائل به حرمت ((تسميه)) به اسم حضرت بوده و توجيهاتي نيز راجع به اين گونه روايات دارد. از اين چهار دسته روايت، دسته اول و دوم متقارب و بيانگر يك معنا هستند و نتيجه واحدي دارند. پس در اين موضوع سه ديدگاه وجود دارد:
1. حرمت ذكر نام شريف آن حضرت تا زمان ظهور؛ مانند: علامه مجلسي، شيخ صدوق، شيخ مفيد، طبرسي، ميرداماد، محدّث جزائري، محدّث نوري، ميرزاي شيرازي، ميرزا محمد تقي اصفهاني و... گفتني است كه ميرداماد، و ميرزاي شيرازي و نوري، ادعاي اجماع كردهاند و جزائري ادعاي اكثر نموده است.
2. حرمت ذكر نام شريف آن حضرت به جهت تقيّه و خوف؛ مانند: مرحوم اربلي، حرّعاملي، خواجه نصيرالدين طوسي، فيض كاشاني، مكارم شيرازي و... .
3. حرمت ذكر نام شريف آن حضرت در دوران غيبت صغري؛ يعني، اين حرمت، اختصاص به دوران ((غيبت صغري)) داشته است. علاّمه مجلسي در بحارالانوار اين قول را به بعضي نسبت داده است.(10)
بررسي اقوال عالمان و فقيهان
در اين قسمت، آرا و ديدگاههاي چند تن از عالمان و فقيهان بزرگ شيعه، نقل و مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
آراي قائلين به حرمت
1. علاّمه مجلسي
در مرآة العقول، ضمن بررسي سند روايات، روايات ديگري را نقل ميكند و سپس وارد اصل بحث شده و استدلال مينمايد.
حديث 1. ((عليّ بن محمد، عمّن ذكره، عن محمد بن احمد العلوي، عن داود بن القاسم الجعفري، قال: سمعت اباالحسن العسكري (ع) يقول: الخلف من بعدي الحسن، فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلني الله فداك؟ قال: انّكم لاترون شخصه و لايحلّ لكم ذكره باسمه، فقلت: فكيف نذكره؟ فقال: قولوا: الحجّة من آل محمد صلوات الله عليه و سلامه))؛(11)
((داود ابن قاسم جعفري گويد: از حضرت ابوالحسن عسكري (امام هادي (ع)) شنيدم كه ميفرمود: جانشين بعد از من حسن است؛ پس حال شما نسبت به جانشين بعد از او چگونه خواهد بود؟ عرض كردم: براي چه، خدا مرا فدايت كند؟ فرمود: به جهت اين كه شما، خود او را نميبينيد و براي شما روا و حلال نيست او را به اسم ياد كنيد. عرض كردم: چگونه يادش كنيم؟ فرمود: بگوييد: حجّت از آل محمد (صلوات و درود خدا بر او باد).
علامه مجلسي در بررسي سند اين حديث، ميگويد: ((اين حديث مجهول و ضعيف است)).
حديث 2. ((عليّ بن محمد، عن أبي عبدالله الصالحي، قال: سألني أصحابنا بعد مضيّ أبي محمد (ع)، أن أسأل عن الاسم و المكان، فخرج الجواب: ان دللتهم علي الاسم أذاعوه، و ان عرفوا المكان دلّوا عليه))؛(12)
((ابوعبدالله صالحي گويد: يكي از اصحاب، (يكي از شيعيان)، بعد از رحلت حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري (ع)) از من خواست كه راجع به اسم مكان [امام دوازدهم ]بپرسم؛ جواب آمد: اگر اسم را به آنان بگويي، فاش ميكنند و شايع ميسازند. و اگر جا و مكان او را بدانند، مردم را به آن جا راهنمايي ميكنند)).
علامه مجلسي (ره) درباره اين حديث بيشتر بحث ميكند؛ چون از آن استفاده جواز ميشود و آن بر خلاف نظر ايشان (حرمت تسميه) است. از اين رو مينويسد: اولاً حديث دوم ظاهراً ((سقط)) دارد و بررسي سندي نشده است. فقط در حاشيه آن نوشته است: ((كذا))، يعني اولاً حديث را از نظر سندي (ضعف و قوت سند)، مسكوت عنه گذاشته و هيچ چيز نگفته است. درباره ((صالحي)) نيز ميگويد كه معلوم نيست او چه كسي است؟ آيا او همان ابوعبدالله بن صالح است يا شخصي ديگر؟ ظاهر روايت نشان ميدهد كه ايشان يا يكي از سفيران و نائبان بوده است و يا احتمالاً رابط بين شيعيان و سفيران حضرت بوده است؛ ولي چنين شخصي به عنوان يكي از نائبان مطرح نيست. ثانياً، اين تعليل (ان دللتهم...) در حدّ ايما و اشاره به دوران ((غيبت صغري)) است؛ نه در حدّ دلالت. ثالثاً، اين ايما و اشاره با اخبار و رواياتي كه صراحت در ((تعميم)) دارند (نهي تسميه را به طور مطلق و تا زمان ظهور تعميم ميدهند) تعارض ندارد.(13)
آن گاه علاّمه مجلسي متذكّر چند روايت ميشود كه در كتاب كافي نيست و افاده تعميم ميكند:
1 - 2. ((مارواه الصدوق باسناده عن عبدالعظيم الحسيني (رض)، عن ابي الحسن الثالث (ع). انّه قال: في القائم (ع)، ((لايحلّ ذكره باسمه حتي يخرج فيملأ الارض قسطاً و عدلاً...))؛(14)
((روايت صدوق (ره) به اسنادش از حضرت عبدالعظيم حسني كه ايشان نيز از ابوالحسن ثالث (امام هادي (ع)) در مورد حضرت قائم (ع) نقل ميكند كه فرمود: حلال نيست ذكر نام شريف آن حضرت تا زماني كه خروج كند و زمين را با قسط و داد آكنده سازد)).
2 - 2. ((و ما رواه بسند حسن عن الكاظم (ع)، أنه قال عند ذكر القائم: لا تحل لكم تسميته حتي يظهره الله عزّوجلّ: فيملأ الأرض قسطاً و عدلا)).(15)
((روايت با سند صحيح از امام كاظم (ع) است كه آن حضرت در موقع ياد كردن از حضرت ((قائم (ع))) فرمود: او را به اسم ياد كردن براي شما حلال نيست تا زماني كه خداوند عزّوجلّ او را ظاهر سازد تا زمين را پر از عدل و داد كند)).
3 - 2. ((و باسناده عن جابر، عن أبي جعفر (ع)، قال: فسأل عمر، اميرالمؤمنين(ع) عن المهدي (ع)؟ فقال: يابن ابيطالب، أخبرني عن المهدي ما اسمه؟ قال(ع): اما اسمه فلا. ان حبيبي و خليلي، عهد اليّ أن لا احدّث باسمه حتّي يبعثه الله عزّوجلّ...)).(16)
(([شاهد بر تعميم] خبر جابر جعفي از حضرت ابي جعفر (امام باقر (ع)) است كه فرمود: عمر بن خطاب از حضرت اميرالمؤمنين (ع) در مورد حضرت مهدي (ع) سؤال كرد و گفت: اي پسر ابوطالب! برايم اسم حضرت مهدي را بگو كه اسم او چيست؟ حضرت فرمود: اسم ايشان را نميتوانم بگويم، به جهت اين كه حبيب و دوست من از من پيمان گرفته كه اسم او را بيان نكنم تا زماني كه خداوند عزّوجلّ او را برانگيزاند (تا زمان ظهور)...)).
توجيهات علامه مجلسي:
از نظر علامه مجلسي، اين روايات دلالت بر عدم جواز دارد؛ اما يك سري از اخبار و روايات هست كه اسم حضرت را ميآورد و نيز يكسري ادعيه هست كه به اسم حضرت تصريح كرده است.
توجيه اول: در جايي كه اسم آقا ذكر و تصريح شده. يا از سوي راويان بوده و يا فقهايي كه نظرشان جواز بوده است وآنان اين اسم را نقل كردهاند؛ مانند شيخ بهايي. ايشان قائل به جواز بوده و در كتاب مفتاح الفلاح تصريح به اسم شريف كرده است. اما در دعاها و احاديث ديگر، يا آن حضرت را به لقب تعبير كردهاند (مثل ((المهدي))) و يا به حروف مقطعه (م.ح.م. د). بنابراين در روايات و دعاهايي كه اسم ايشان ذكر شده، يا از سوي راويان، يا خود عالمان بوده است. در مقابل اينها روايات و دعاهايي هست كه نام حضرت در آنها بيان نشده است.
توجيه دوم: بعضي از اخباري كه متضمن اسم شريف امام (ع) است، دلالت دارد كه ذكر نام آن حضرت فقط براي امامان جايز است وا ختصاص به آنان دارد.
توجيه سوم: در اخباري كه امام (ع) امر به ((تسميه)) ميكند؛ يعني، اسم ائمه برده شود (17) رواياتي هست كه ميگويد، اسم ائمه اطهار(ع) را در قنوت نماز و يا بعد از نماز ذكركنيد. علامه مجلسي در پايان اين بحث مينويسد: ((و ما ورد في الاخبار من الأمر بتسمية الائمه، فيمكن ان يكون علي التغليب، أو التجوز بذكره بلقبه و سائر الائمة باسمائهم))؛ يعني، آن اخباري كه امر به ذكر نام شريف ميكنند، يا بر عنوان ((تغليب)) است - به اين كه يازده نفر به اسم برده ميشوند، ولي امام دوازدهم به كنيه و يا لقب - و يا به نحو ((مجاز گويي)) است.
حديث 3. ((عدة من اصحابنا، عن جعفر بن محمد، عن ابن فضال عن الريان بن الصلت قال: سمعت ابا الحسن الرضا (ع) يقول: و سئل عن القائم. فقال: ((لايري جسمه و لا يسمي اسمه))؛(18)
((ريّان بن صلت گويد: از حضرت امام رضا (ع) شنيدم كه چون راجع به قائم (ع) سؤال شد، فرمود: شخص او ديده نشود و نام او برده نشود)).
علامه مجلسي مينويسد: اين حديث ظاهراً موثق است. چون اظهر اين است كه جعفر بن محمد بن عون اسدي ميباشد. ايشان ظاهراً توثيق شده است. و چه بسا گمان شده كه جعفر بن محمد بن مالك ميباشد كه ضعيف شمرده شده است؛ هرچند در ضعف او بحث هست و قدح ابن غضائري به جهت نقل عجائب و شگفتيها و معجزات بوده و اين چنين نقلهايي سبب قدح و ضعف نيست.
حديث 4. ((محمد بن يحيي، عن محمد بن الحسين، عن الحسن بن محبوب، عن ابن رئاب عن ابي عبدالله (ع)، قال: ((صاحب هذا الامر لايسمّيه باسمه الا كافر))؛(19)
((ابن رئاب از امام صادق (ع) نقل ميكند كه حضرت فرمود: نام شريف صاحب الامر را جز كافر، نبرد (يعني هر كس اسم ايشان را برد كافر است))).
اين روايت ا ز نظر محتوا و معنا، لحن شديدي دارد؛ ولي در عين حال علامه مجلسي آن را صحيح دانسته، ميگويد: ((فيه مبالغة عظيمة في ترك التسمية))؛ يعني ((در حديث، خيلي مبالغه است و بايد اسم برده نشود)).
ايشان درباره اين روايت، چند توجيه ذكر ميكند :
يكم. به چنين شخصي به اين علت كافر ميگويند كه مخالفت كرده، نام حضرت را ذكر ميكند، همچنان كه كافر مخالفت ميكند و كار نهي شده را انجام ميدهد. لذا از اين بابت شبيه به كافر است.
دوم. اطلاق كافر در روايات، بر كسي كه مرتكب ((كبائر)) ميشود، زياد است: ((و قدر ورد في بعض الاخبار انّ ارتكاب المعاصي التي لا لذّة فيها، تدعو النفس اليها، يتضمن الاستخفاف و هو يوجب الكفر، اذ بعد سماع النهي عن ذلك، ليس ارتكابه الا لعدم الاعتناء بالشريعة و صاحبها و هو عين الكفر))؛ يعني، بعضي از اخبار وارد شده كه ارتكاب معصيتهايي كه لذّتي ندارند تا نفس را به سوي آن بكشاند؛ متضمن ((استخفاف)) و سبك شمردن حكم خداست و موجب كفر ميشود. پس ارتكاب آن - بعد از شنيدن نهي از آن (ذكر نام) - بيتوجهي به شريعت و صاحب شريعت است و اين بياعتنايي، عين كفر ميباشد.
سوم. ايشان از اين توجيه - كه با لفظ ((قيل)) آورده - ميگويد: در اين جا مراد يا خود امام زمان (عج) است؛ يعني، اسم مخصوص حضرت را هر كس ذكر كند، كافر است و يا اين كه مراد به تمامي ائمه طاهرين(ع) ميباشد و نبايد هيچ يك از آنان را به اسم ذكر كنيم. مثل اين كه بگوييم يا جعفر! يا موسي!... اين استخفاف و بي احترامي بوده و موجب كفر است.
البته اين گونه توجيه خالي از تكلّف نيست.(20)
2. محدث نوري
ايشان با ذكر هفده روايت در اين باب، مينويسد: ((بعضي از اين روايات ظهور دارند و بعضيها نص هستند. ما ظاهر را بر نصّ حمل ميكنيم، پس نتيجه ميگيريم كه اين روايات بر عدم جواز تسميه و بردن نام مولايمان حضرت مهدي (عج) - به آن اسم معهود - صراحت دارند اين عدم جواز، از خصائص آن حضرت است؛ مانند غيبت و طول عمر ايشان كه از ويژگيهاي خاص ايشان ميباشد. غايت اين منع، تا ظهور و ساطع شدن نور ايشان و استيلا و سلطنت آن امام همام است.
حتماً ميپرسيد پس سرّ اين حرمت تسميه چيست؟ گوييم سرّ و حكمت آن را غير از خداوند متعال، كسي نميداند و اين كه برخي گفتهاند به جهت تقيه و خوف است، اين مطلب نميتواند صحيح باشد؛ زيرا اگر به جهت تقيه و خوف باشد، جايز نيست اسم ديگر امامان را هم ببريم. هم چنين در صورت خوف، نميتوانيم اسم شخصيتها و خواص شيعه را هم ببريم و اين اختصاص به امام زمان (عج) ندارد، و همچنين اگر قضيه، تقيه باشد، باز اختصاص به اين اسم ندارد و اسمها و القاب مشهور ايشان را نيز شامل ميشود)).(21)
ايشان سه تأييد، براي اخبار ياد شده، ذكر ميكنند:
1. عدم ذكر نام شريف آن حضرت در حديث معراج؛ در اخبار مستفيضي كه درباره ((معراج)) داريم، اسم ائمه اطهار و اوصياي پيامبر اكرم (ص) برده ميشود، اما امام دوازدهم با ((لقب)) نام برده ميشود.
خلاصه روايت
1. جابر بن عبدالله انصاري نقل ميكند كه جَنَدل بر پيامبر اكرم (ص) وارد شده، از آن حضرت سؤالاتي كرد. بعد از آن اسلام آورد. پيامبر اكرم (ص) به ايشان اسم معصومين(ع) راذكر كرد و فرمود: ((يا جندل! اوصيائي من بعدي بعدد نقباء بني اسرائيل... فاذا انقضت مدّة عليّ (ع) قام بعده الحسن (ع)... ثم يغيب عن الناس امامهم؛ يا جندل! اوصياي من، بعد از من به تعداد نقيبان بنياسرائيل است.... پس بعد از آن كه مدت زمان علي (ع) سپري شد، فرزندش امام حسن (ع) قيام ميكند و امامت را برعهده ميگيرد... سپس امام آنان غايب ميشود)). راوي ميپرسد: يا رسول الله! چه كسي غايب ميشود؟ آيا امام حسن غايب ميشود؟ فرمود: ((و لكن ابنه الحجة يغيب عنهم غيبة طويلة؛ نه و لكن فرزند حسن (ع) (حجة بن الحسن (ع)) به مدت زيادي غائب ميشود)). عرض كرد: يا رسول الله! اسم ايشان چيست؟ حضرت فرمود: ((لا يسمّي حتّي يظهره الله تعالي؛ اسم برده نميشود تا زماني كه خداوند متعال ايشان را ظاهر سازد)).(22)
2. عدم ذكر نام شريف آن حضرت در احاديث نبوي، پيامبر اكرم (ص) اسامي امامان را ذكر ميكند، به غير از اسم حضرت مهدي (ع) و به جاي آن، يا لقب او را متذكر ميشود و يا ميفرمايد: ((اسمه اسمي او سميّ))؛ يعني اسم ايشان، اسم من است. و يا ايشان هم نام من است.
امام باقر (ع) و امام جواد (ع) نيز فرمودههاي شبيه اين را دارند.
3. كثرت القاب آن حضرت؛ امامان معصوم و عالمان، در مقام نام بردن از ايشان، القاب آن حضرت را ذكر كردهاند و اسم ايشان را نبردهاند. در كتاب النجم الثاقب(23) 182 لقب براي حضرت مهدي ذكر شده است، سپس ميفرمايد: در زيارت ايشان نيز، اسم شريف حضرت نيامده و آنچه ذكر شده، اين است: ((السلام علي مهديّ الأمم)).(24)
پس حمل اخبار نهي از تسميه بر تقيه به چند دليل، فاسد و مردود است:
1. خود روايات، غايت نهي از تسميه را تا ظهور ميداند؛ چه خوف و تقيه باشد و يا نباشد. پس معنا ندارد آنها را حمل بر تقيه كنيم.
2. اگر روايات براي تقيه باشد، در چنين صورتي اختصاص به اين اسم ندارد. و القاب شايع و مشهور ديگر ايشان را نيز شامل ميشود؛ مخصوصاً لقب ((مهدي)) كه نزد اهل سنت معروفتر از ساير القاب او است. در حديث نبوي از اين اسم، زياد استفاده شده و در بيشتر بشارتها در اخبار ((اهل تسنن)) كلمه ((مهدي)) ذكر شده است.
3. حضرت ((مهدي (ع))) مورد اتفاق فريقين (شيعه و سني) است و اختلاف تنها در نسب و ولادت آن حضرت است؛ پس چيزي براي مخفي كردن وجود ندارد، تا زمينهاي براي تقيه بشود همه ميدانند كه ايشان در آخر الزمان ظهور نموده، و زمين را پر از قسط و عدل خواهد كرد؛ پس جاي تقيه باقي نمانده است.
4. پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: ((او هم نام من است)) و يا ((اسم او، اسم من است))؛ در چنين صورتي راوي از كلام پيامبر(ص)، حضرت را ميشناخت، پس پيامبر (ص) از چه كسي تقيه كرده است؟
اگر تقيه از غير سامع است؟ پس چرا اسم ايشان در اين مجلس برده نشده است؟ و از سامع تقيه شد. چرا پيامبر (ص) اسم شريف را ذكر نكرده است. ميتوانست اسم را بگويد در عين حال، به سامع و راوي تفهيم كند كه در مجلس ديگر، اسم آقا را نبرد.
5. منشأ خوف چيست؟ و از چه كسي بايد ترسيد؟ آيا از مردم عادي بايد ترسيد يا حاكمان ستمگر؟ معلوم است كه از حاكمان ظالم بايد ترسيد. چون آنان ميدانستند كه زوالشان به دست ايشان خواهد بود، از اين رو در صدد قتل آن حضرت بودند. [ اگر چنين باشد ] لازم است از هر چيزي كه نشانه و تعبير از حضرت باشد، منع شود؛ مخصوصاً لقب ((مهدي)) و اين اختصاص به اسم معهود - م. ح. م. د - ندارد.
6. از نظر محّدث نوري، روايت اول، اصلاً قابل حمل بر تقيه نيست؛ زيرا اين روايت در زمان پيامبر اكرم (ص) بوده و آن زمان دوران تقيه نبوده است. تقيه در دوران امامان معصوم (ع) - به خصوص بعد از امام باقر (ع) - بوده است.(25)
محدث نوري علاوه بر روايات، سه دليل ميآورد و مناقشه ميكند و در اين مناقشه، عمدتاً نظريه علامه حر عاملي را رد ميكند. البته در آخر به صراحت اسم حر عاملي را برده، و مينويسد: ((صاحب وسائل اصرار داريد كه بردن اسم ايشان، جايز است و كتابي مفصّل در اين زمينه مينويسد و در آن به روايات زيادي استدلال ميكند... من خيلي تعجب ميكنم از اين عالم كه چطور به خودش اجازه داده، به اين روايات تمسك بكند؟! بلكه چطور به خودش اجازه داده كه با تكلّفاتش خود را به مهالك اندازد وي به بعضي از روايات استدلال ميكند كه از آن بوي ((تدليس)) ميآيد؛ مثلاً در باب نكاح(26) استدلال ميكند كه نام گذاري مولود به اين اسم تا هفت روز مستحب است اين چه ربطي به بحث ما دارد؟ اين نوعي تدليس است. و يا اين كه استدلال ميكند به روايت ((من مات و لم يعرف امام زمانه))؛ اين هم از استدلالات ضعيف است. و يا به روايات تلقين(27) ((ميت)) استدلال كرده، و ميگويد: آنجا مستحب است اسم ائمه(ع) برده شود، پس گفتن اسم ايشان اشكال ندارد.
روايات زيادي هست كه دلالت دارد بر اين كه ايشان، هم نام رسول خدا است... و نيز اخبار لوحي هست كه متنش واقعاً مختلف بوده و در اين اخبار اسم حضرت آورده شده است. البته در بعضي از اخبار ((لوح)) كلمه ((قائم)) آمده است و يكي از اين چهار يا پنج روايت، از نظر سند و متن خيلي قوي است.
محدث نوري، ميافزايد: ((بلي ما قبول داريم در بعضي از روايات، اسم ايشان آمده است. بعضي از اينها از خود راوي است و بعضي ديگر، از امامان معصوم و در مواضع مخصوص است. همه اينها قضاياي شخصي است و نميتوان اين روايات را معارض با رواياتي قرار داد كه نص در نهي دارند. روايتي هم كه مفادش نص بر جواز باشد، نداريم؛ در نتيجه ((تسميه)) به اسم شريف امام (ع) جايز نيست.
محدث نوري ميگويد: من در اين رأي و نظر تنها نيستم؛ بلكه قائلان به حرمت تسميه زيادند، ازجمله آنها محقق داماد است كه در كتاب شرعية التسمية ادعاي اجماع بر حرمت كرده است.
همچنين محدث جزايري در كتاب شرح العيون حرمت را به بسياري از فقها و جواز را به برخي از معاصران خودش نسبت داده است. سپس مينويسد: قبل از طبقه مرحوم جزائري، كسي را سراغ نداريم كه قائل به جواز باشد؛ مگر خواجه نصيرالدين طوسي و محقق اربلي صاحب كتاب كشف الغمة(28). اين مطلب در دوران محقق داماد، مسأله نظري شد و مورد بحث قرار گرفت. پس از آن كتابهايي در اين زمينه نوشته شد.(29) تا نوبت به صاحب وسايل رسيد. ايشان كتاب مفصلي در مورد جواز تسميه نوشت و بر جواز آن پافشاري كرد در حالي كه مسأله اجماعي بوده و يا بيشتر بزرگان قائل به حرمتاند.
آراي قائلين به جواز
1. شيخ حر عاملي
شيخ حر عاملي، تأكيد بر جواز تسميه به اسم امام عصر دارد؛ لذا در اول بحث چنين عنوان ميكند:
((باب تحريم تسمية المهدي (ع)، و سائر الائمة(ع) و ذكرهم وقت التقية و جواز ذلك مع عدم الخوف)).
ايشان 23 روايت در اين باره ميآورد و در آخر مينويسد: ((والاحاديث في التصريح باسم المهدي محمد بن الحسن (ع) و في الأمر بتسميته عموماً و خصوصاً؛ تصريحاً و تلويحاً، فعلاً و تقريراً، في النصوص و الزيارات و الدعوات و التعقيبات و التلقين و غيرذلك كثيرة جداً...))؛ يعني، احاديث تصريح بر اسم حضرت مهدي (ع) دارند و امر نمودهاند به ذكر نام ائمه(ع) عموماً و به اسم آن حضرت (خصوصاً)؛ به اين كه تصريح به اسم شريف ايشان شود و يا تلويحاً و با اشاره گفته شود.
و نيز تصريح زيادي شده در زيارت، نصوص، دعاها، تعقيبات، تلقين و... سپس ميگويد: اگر از اول تا آخر فقه را نگاه كنيم، ميبينم كه اسم آقا را ذكر كردهاند... .
سپس ميافزايد: من تنها نيستم كه قائل به جواز باشم، بلكه عدهاي از بزرگان دين در كتابهاي حديث، اصول و كلام نيز به اسم آقا تصريح كردهاند؛ مانند: علامه حلي، محقق حلي، فاضل مقداد، سيد مرتضي، شيخ مفيد(30)، ابن طاووس و ديگران. بعد ميگويد: ((والمنع نادر))؛ يعني؛ كساني كه تصريح نكردهاند و مانع از تصريح هستند، اينها تعداد كمي از علما ميباشند. گويا محدث نوري از عبارت ((والمنع نادر)) ناراحت شده، مينويسد: چرا ميگوييد منع نادر است؟! حال آن كه اجماع است و اين اجماع را مرحوم ميرداماد، ادعا كرده است و بيشتر فقيهان قائل به حرمت بودهاند.
البته رواياتي را كه شيخ حر عاملي به آنها استناد ميكند، غير از رواياتي است كه در باب تحريم ((تسميه)) ذكر شده است. ايشان در ابواب مختلف، به اين روايات استناد كرده است؛ از جمله:
1. باب احتضار
از كليني نقل ميكند كه: ((فلقّنه كلمات الفرج و الشهادتين و تسمي له الاقرار بالائمة(ع) واحداً بعد واحد حتّي ينقطع عنه الكلام(31)))؛ ((تلقين كن به محتضر كلمات فرج و شهادتين را و اسم امامان را يكي يكي ببر تا فوت كند)). اين روايت صراحت در تسميه تك تك ائمه(ع) دارد.
2. باب دفن
در اين باب چند روايت نقل ميكند:
1 - 2. ((...عن حريز(32) عن زرارة قال: اذا وضعت الميّت في لحده قرأت آية الكرسي واضرب يدك علي منكبه الأيمن؛ ثم قل: يا فلان! رضيت بالله ربّاً و بالاسلام ديناً و بمحمدٍ نبياً و بعليٍ اماماً و سمِّ حتي امام زمانه؛ ميت را كه به قبر گذاشتي آيت الكرسي را بخوان و دست روي شانهاش بگذار. سپس بگو: اي فلان بن فلان! راضي و خرسندم به پروردگاري خداوند و به دين اسلام و به پيامبري حضرت محمد (ص) و به امامت حضرت علي (ع) و... يك يك امامان را نام ببر تا امامي كه در دوران خودشان بوده است (تا امام زمان خودش).
2-2. ((عن حريز، عن زرارة، عن ابيجعفر (ع). قال: اذا وضعت الميّت في لحده فقل... (همان حديث 1) و بعليّ اماما و تسمّي امام زمانه...(33))). اين حديث نيز مثل حديث قبلي است؛ با اين فرق كه حديث قبلي مستند به نقل از امام (ع) نبود؛(34) ولي در اين حديث به امام (ع) استناد شده است.
3 - 2. ((... عن سالم بن مكرم، عن أبي عبدالله (ع) انه قال: تجعل له - الميّت - وسادة من تراب... و تحركه تحريكا شديدا، و تقول: يا فلان بن فلان! الله ربك، و محمد نبيك، والاسلام دينك، وعليّ وليك و امامك. و تسمّي الأئمّة - عليهم السلام - واحداً واحداً الي اخرهم، ائمّتك أئمة هدي ابرار... ؛(35) ... امام صادق (ع) فرمود: ميت را در قبر مناسبي ميگذاري و... و او را حركت شديدي ميدهي و ميگويي: يا فلان بن فلان! پروردگار تو خداوند است، و پيامبر تو حضرت محمد (ص)، دين تو اسلام و امام و وليّ تو حضرت علي (ع) ميباشد. يك يك ائمه اطهار را تا آخرينشان نام ميبري و ميگويي، پيشوايان تو پيشوايان هدايت و نيكاناند و...)).
4 - 2. ((... عن اسحاق بن عمار، قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: ((... عليّ امامي، حتّي تسوق الأئمة(ع)... ؛(36)... امام صادق (ع) فرمود:... و ميگويي:... علي (ع) امام من است و...[ائمه را نام ميبري])).
شيخ حر عاملي ميافزايد: وقتي كه در باب تلقين تصريح به اسم حضرت شده، منظورشان همين روايات بوده است.
3. باب عقيقه
1 - 3. ((... عن محمد بن ابراهيم الكوفي: ان ابامحمد (ع)، بعث الي بعض من سمّاه لي بشاة مذبوحة و قال: ((هذه من عقيقة ابني محمد (ع)))؛(37)
((محمد بن ابراهيم كوفي ميگويد: امام حسن عسكري (ع) براي يكي از كساني كه نامش را برايم ذكر كرد، گوسفند سربريدهاي فرستاد و فرمود: اين از عقيقه فرزندم محمد (ع) است)).
2 - 3. ((روي الشلمغاني في كتاب الاوصياء، قال: حدثني الثقة، عن ابراهيم بن ادريس، قال: وجّه اليّ مولاي ابومحمد (ع)، بكبش و قال: عقّه عن ابني فلان و كل و أطعم أهلك...))؛(38)
((ابن ادريس ميگويد: مولايم ابومحمد امام هادي (ع) يك قوچي را برايم فرستاد و فرمود: اين قوچ را عقيقه فرزندم فلان بكن و هم خودت ميل كن و هم به اهل وعيالت اطعام نما)).
اگرمستند مرحوم عاملي اين حديث باشد، بايد گفت در اين جا كلمه ((فلان)) ذكر شده است و آن برخلاف مدعاي ايشان ميباشد.
4. باب مزارات
((... عن الرضا(ع): سئل عن اتيان قبر الحسين (ع)... و تكثر من الصلاة علي محمد و اله و تسمي واحداً واحداً باسمائهم، و تبرّأ الي الله من اعدائهم...))(39).
((از امام رضا (ع) در مورد آمدن به كنار قبر امام حسين (ع) سؤال شد؛ حضرت فرمود: ((.. بر پيامبر (ص) و اهل بيت او درود فراوان ميفرستي و اسم آنان را يكي يكي ميبري و از دشمنانشان اظهار بيزاري ميكني...)).
در اين جا روشن نيست كه چرا ايشان به اين حديث استناد نموده است؟ آيا اين حديث نيز صراحت در تسميه به اسم خاص آن حضرت دارد؟!
5. ابواب ذكر
((... عن رزين صاحب الأنماط، عن احدهما (ع) قال: من قال: ((اللهم انّي اشهدك و أشهد ملائكتك المقرّبين، و حملة عرشك المصطفين أنّك أنت الله لااله الا أنت الرحمن الرحيم و أنّ محمداً عبدك و رسولك، و أنّ فلان بن فلان امامي و ولييّ و أنّ ابائه رسول الله و علياً و الحسن و الحسين و فلاناً و فلاناً حتي تنتهي اليه، ائمتي و اوليائي علي ذلك أحيي و عليه أموت و عليه أبعث يوم القيامة فان مات في ليلته دخل الجنة)).(40)
((رزين از يكي از دو امام (امام باقر (ع) و يا امام صادق (ع)) نقل كرده كه حضرت فرمود: هر كس دعاي ((اللهم إنّي...)) ؛ بخواند پس اگر در همان شب بميرد، وارد بهشت ميگردد)).
شاهد مثال در اين است كه بگويد ((الحسن و الحسين (ع) و يك يك امامان را نام ببرد.
شيخ حر عاملي، در ابواب مختلف، به اين روايات استناد كرده است؛ در حالي كه بعضي از آنها قابل تأمل است، از اين رو ميگويد: احاديث در تصريح بر اسم حضرت مهدي (ع) (محمد بن الحسن (ع)) در ابواب زيارات، نصوص، دعاها، تعقيبات و تلقين و غير اينها واقعاً زياد است.(41)
علامه مجلسي، بر خلاف ايشان، رواياتي را كه مفادشان جواز است، رد ميكند و نميپذيرد. از اين رو در آنها مناقشه سندي و يا دلالي ميكند؛ مثلاً روايت ((صاحب هذا الامر لايسميه باسمه الا كافر)) را از نظر سند صحيح ميداند و سپس از نظر دلالي بحث ميكند و ميگويد: ((فيه مبالغة عظيمة في ترك التسمية))؛ يعني بايد اسم برده نشود و توجيهاتي را در اين خصوص دارد كه قبلاً ذكر شد.
2. محقق اربلي:
محقق اربلي مينويسد: ((. و قد جاء في الاخبار، انه لا يحل لأحد أن يسمّيه باسمه و لا أن يكنيه بكنيته الي أن يزّين الله الأرض بظهور دولته و يلقّب(ع) بالحجة و القائم و المهدي و الخلف الصالح و صاحب الزمان و الصاحب، و كانت الشيعة في غيبته الاولي تعبر عنه و عن جنبته بالناحية المقدسة و كان ذلك رمزاً بين الشيعة يعرفونه به، و كانوا ايضاً يقولون علي سبيل الرمز و التقية: الغريم يعنونه(ع)))؛
يعني در اخبار آمده بر هيچ كس جايز نيست او را به اسم يا به كنيهاش ياد كند تا زماني كه خداوند زمين را به ظهور حضرتش مزّين سازد. آن حضرت، به حجت، قائم مهدي، خلف صالح، صاحب الزمان، صاحب شيعه، ملقّب است.
در غيبت اولي از ايشان به ((ناحيه مقدسه)) تعبير كردهاند و اين تعبير رمزي بين شيعه بود. آنان با اين رمز آن حضرت را ميشناختند. هم چنين از روي تقيه با رمز ((الغريم)) ميگفتند و اين روش شيعه بود.
سپس ميافزايد: ((...من العجب انّ الشيخ الطبرسي و الشيخ المفيد - رحمهما الله تعالي - قالا: انه لايجوز ذكر اسمه و لا كنيته ثم يقولان: اسمه اسم النبي (ص) و كنيته كنيته - عليهما الصلاة و السلام - و هما يظنّان أنهما لم يذكرا اسمه و لا كنيته و هذا عجيب))؛ يعني، جاي شگفتي است از شيخ طبرسي و شيخ مفيد (ره) كه ايشان ميگويند: جايز نيست ذكر نام شريف آن حضرت و نه كنيه او؛ بعد ميگويند: اسم او اسم پيامبر (ص) و كنيه او كنيه پيامبر(ص)است. آن دو بزرگوار گمان ميكنند كه با اين گونه سخن گفتن، اسم و كنيه او را ذكر نكردهاند! اين امري شگفت آور و غريب است!
بعد ميگويد ((والذي اراه أنّ المنع من ذلك انما كان للتقيه في وقت الخوف عليه و الطلب له و السؤال عنه. فاما الان فلا؛ يعني، نظر من چنين است كه منع از تسميه به اسم شريف حضرت، به جهت تقيه در دوران خوف، تحت تعقيب بودن و سؤال از نام و محل ايشان بوده است، ولي الان كه خوف و تقيهاي نيست، منع و حرمتي ازذكر نام شريفش وجود ندارد)).(42)
3. فيض كاشاني:
فيض كاشاني در ذيل روايت ابي عبدالله صالحي، مينويسد: ((... و يستفاد من ظاهر التعليل ان تحريم التسميه كان مختصاً بذلك الزمان. الا أنّ الصدوق رحمه الله روي في كتاب غيبته ما يدل علي انه مستمر الي يوم الظهور))؛ يعني، از ظاهر تعليل چنين برداشت ميشود كه حرمت تسميه، مختص به دوران غيبت صغري است. اما صدوق در كتاب ((غيبت)) ميفرمايد: ((حرمت مستمر است تا روز ظهور حضرت (ع))). (43)
خلاصه دلايل جواز:
1. فضيلت تسميه به اسم ((محمد))؛
2. شناخته نشدن امام (ع) مگر با اسمش؛
3. اخبار استحباب تلقين ميّت، ادعيه و...(در آنها به اسم حضرت اشاره شده است)؛
4. اخباري كه ميرساند آن حضرت هم نام رسول خدا است؛
5. اخبار لوح.
علامه مجلسي ميگويد: ((هذه التحديدات مصرّحة في نفي قول من خصّ ذلك بزمان غيبة الصغري))؛ يعني، اين رواياتي كه حرمت را تا زمان ظهور امام ميداند، اينها به صراحت نفي ميكند قول كساني را كه ميگويند حرمت مخصوص به دوران غيبت صغري است! اينان يك سري علل مستنبطه و استبعادات وهمي را در نظر ميگيرند و بر اساس آن ميگويند: حرمت در دوران ((غيبت صغري)) بوده است.(44)
4. شيخ صدوق
جاء هذا الحديث (حديث اللوح) هكذا بتسمية القائم(ع)))؛ يعني، در اين حديث (حديث لوح)، اسم شريف حضرت با كلمه ((القائم)) آمده است، با كلمه (م. ح. م. د) سپس ميفرمايد: نظر من مطابق رواياتي است كه نهي از تسميه ميكند (يعني من قائل به حرمت هستم).(45)
5. صاحب مكيال المكارم
ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني، در كتاب ((وظيفة الانام في زمن غيبة الامام(ع))) 54 تكليف و وظيفه را بيان ميكند. در وظيفه يازدهم ميگويد: ((عدم ذكر اسمه... و هو نفس اسم رسول الله و تسميته بالالقاب)) ؛ يعني، اسم شريف ايشان برده نشود و اسم ايشان، اسم پيامبر اكرم است و ايشان با القاب ياد ميشود. (مثل القائم، المنتظر، الحجة، المهدي، امام الغائب و...). در اخبار زيادي وارد شده كه تسميه به اسم حضرت در دوران غيبت، حرام است.
6. آيت الله مكارم شيرازي
خلاصه ديدگاه ايشان در كتاب قواعد فقهيه چنين است:
مشهور بين محدثان، حرمت ((تسميه)) به اسم شريف حضرت است؛ لكن در آن احتمالاتي وجود دارد.
ايشان سه قول را مطرح ميكند:
1. حرمت تسميه به دوران غيبت صغري اختصاص داشت؛
2. حرمت تسميه دائر مدار ((تقيه و خوف)) است و اين رأي و نظر علامه حرّ عاملي است؛
3. حرمت تسميه مطلق و تا زمان ظهور است؛ مانند شيخ مفيد، طبرسي، محقق داماد، محدّث نوري، محدث جزائري، علامه مجلسي، صدوق و... .
روايات در اينباره، چهار طايفه است:
1. حرمت تسميه مطلقا و بدون هيچ قيد و شرطي؛ مانند روايت كليني از ابيعبدالله(ع): ((صاحب هذا الامر لايسمّيه باسمه الا كافر؛(46) نام صاحب امر را جز كافر نبرد)).
2. رواياتي كه تصريح به حرمت تسميه به اسم شريف دارند تا زمان ظهور حضرت مهدي (عج) ؛ مانند روايت عبدالعظيم حسني از امام هادي (ع): أنه قال في القائم... لا يحلّ ذكره باسمه حتي يخرج...؛ حلال نيست ياد آن حضرت به اسم شريف تا زمان ظهور...)).
3. رواياتي كه معلّل به خوف هستند؛ مانند روايت ابوخالد كابلي از امام باقر (ع) كه قبلاً ذكر شد.
4. رواياتي كه ائمه اطهار(ع) و يا اصحابشان تصريح به اسم شريف حضرت نمودهاند؛ مانند روايات صدوق از محمد بن ابراهيم كوفي در مورد عقيقه كه قبلاً ذكر شد.
ايشان بعد از تقسيم بندي روايات، نظر حرّ عاملي را نقل كرده، ميگويد: ما نميتوانيم بگوييم: منع تسميه، مثل ساير احكام تعبّدي است! اين حرف محققانهاي نيست؛ هر چند كه برخي از بزرگان گفته باشند! نظر ما اين است كه منع دائر مدار تقيه است و در زمان ما كه جاي تقيه نيست، پس مانعي از ذكر نام آن حضرت وجود ندارد.
سپس بر سخنان علامه مجلسي، تعليقهاي زده، مينويسد: ((شما ميگوييد رواياتي هستند كه حرمت را تا زمان ظهور تحديد ميكنند و اين روايات، نفي قول كساني است كه حرمت را اختصاص به دوران غيبت صغري ميدانند. شما دليل آنان را علل مستنبطه و استبعادات وهمي ميدانيد. اين فرمايش صحيح نيست؛ بلكه همه اينها، برگرفته از روايات است و علل مستنبطه و استبعادات وهمي نيست. آنان روايات زيادي دال بر جواز تسميه و تصريح به اسم شريف حضرت دارند. و از نظر دلالت نيز بيشتر و قويتر از ساير روايات هستند.
حاصل كلام اين كه به دلايل زير منع داير مدار ((خوف بر ايشان))، يا ((خوف بر خودمان)) است:
1. تنها راه براي جمع بين اين روايات متشتّت و متعارض اين است كه روايات طائفه اول (حرمت مطلقا) و روايات طايفه دوم (حرمت تا ظهور) را كه تقريباً متقاربند و نتيجه واحدي دارند، بر روايات طايفه سوم حمل كنيم (حرمت به جهت تقيه و خوف)؛ يعني، حمل مطلق بر مقيد بكنيم و راه ديگري هم نداريم. اگر اين كار را نكنيم؛ بايد قائل به تعارض باشيم كه در چنين صورتي، مبنا يا تساقط است يا تخيير.
البته مرحوم آخوند خراساني اصل اولي را تساقط ميداند و اصل ثانوي را تخيير ميداند.
پس يا بايد مطلق را بر مقيد حمل نماييم و يا قائل به تعارض بشويم. در اين صورت اگر همه اينها از نظر سند قوّت داشته باشند تساقط ميشوند و يا قائل به تخيير بشويم. هر كدام كه باشد، نتيجه يكي است و آن جواز است. و از بهترين و قويترين قراين بر اين ادعا همان رواياتي است كه خود امامان معصوم، اسم شريف حضرت را بردهاند (روايات طايفه چهارم).
علامه مجلسي در مورد اين دليل گفتهاند: ((بر خود امام جايز است نه بر ما)).
2. احاديث زيادي از طريق اهل بيت(ع) و عامه نقل شده كه در آنها تصريح به اسم و كنيه آن حضرت شده است؛ مانند ((اسمه اسمي)). اين بمنزله تصريح به اسم ميباشد. البته علامه مجلسي به اين مورد نيز جواب داده، ميفرمايد: ((يا بر سبيل غلبه و يا بر سبيل تجوز است)).
3. اگر قائل بشويم به حرمت تسميه به اسم شريف آن حضرت (بدون تقيه و بدون محذورات ديگر) و از طرفي قائل بشويم به جواز چيزي كه دلالت دارد به اسم ايشان (مثل كنايه يا رمز (م.ح.م.د) و به صراحت اسم حضرت را نگوييم؛ اين تعبّد شديد و استبعاد محض است و بدون تقيه بعيد است حرمتي داشته باشد)(47)
البته علامه مجلسي به اين قول پاسخ مناسبي داده است. ((چون دليل ذكر شده فقهي نيست، استبعاد محض هم دليل نميباشد. علاوه بر آن كه ادلّه حرمت تسميه نيز ذكر شده است و بعيد بودن نميتواند يك دليل مستقل مانند ادلّه اربعه باشد.
خلاصه: ايشان سه دليل بر ردّ قول به حرمت آورده، ميگويند، در دوران تقيه چه خوف بر ايشان و چه خوف بر خودمان باشد، ذكر نام حضرت حرام است؛ ولي در غير از تقيه دليلي بر حرمت نداريم و نيز روايات مطلقات را بر موارد تقيه حمل ميكنيم.
البته ما با وجود اين همه روايات صحيح در ((حرمت تسميه)) تا زمان ظهور، نتوانستيم به خود جرأت قول به جواز را بدهيم. و لذا پشت سر قائلان به حرمت حركت ميكنيم. و ادله استادمان، به خصوص مطلب آخر، مورد تأمل و بحث است.
-----------------
پينوشتها:
1. اصول كافي، ج 1، ص 332؛ مرآة العقول، ج 4، ص 16، ج 1.
2. اصول كافي، ج 1، ص 333، ح 4.
3. مرحوم مجلسي در توضيح اين روايت بياني دارد كه خواهد آمد.
4. ((وسائل الشيعه))، ج 7، ص 488، ب 33، ح 9، روايت 21460؛ چاپ بيروت 20 جلدي و ر.ك: ((كمال الدين))، ص 214 و ((التوحيد))، ص 64.
5. كشي ميگويد: اسم ابوخالد كابلي وردان و كنيهاش كنكر بوده كه از حواريون وياران مخلص امام زين العابدين ميباشد و نيز فضل بن شاذان گفته: امام علي بن حسين (ع) پنج نفر يار صديق داشته كه يكي از آنها وردان ابوخالد كابلي بوده است. خاتمه، وسائل الشيعه، ج 20، ص 359؛ ر.ك: وسائل الشيعه، ج 20، ص 91.
6. در نسخهاي ديگر [لو كنت محدّثاً به احدا، لحدّثتك ]دارد.
7. ر .ك: بحارالانوار، ج 51، ص 31. ر.ك: غيبة النعماني، باب 16، ح 2؛ ر.ك: الغيبة للشيخ الطوسي، ص 332، ح 278 خلاصه روايت ذكر شده است.
8. وسائل الشيعة، ج 16، ص 238، ب 33، ح 2.
9. بحارالانوار، ج 51، ص 500؛ كمال الدين، ص 241.
10. همان، ص 32.
11. مرآة العقول، ج 4، ص 16؛ اصول كافي، ج 1، ص 332.
12. مرآة العقول، ج 4، ص 16؛ اصول كافي، ج 1، ص 332.
13. كافي، ج 1، ص 332.
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
مهدویت ,
انتظار ,
|